هلیا جون مامانهلیا جون مامان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

دلنوشته های من برای دخترم

اولین دلنوشته من برای تو

 سلام تمام هستی من عزیز دلم بعد از حدود یه سال و نیم بالاخره تونستم وبلاگتو درست کنم. نازترینم این روزا در حال و هوای تدارک جشن تولدت هستم .نفسکم چقدر زود بزرگ شدی(هزار ماشاالله)هنوز هروقت نگات میکنم باورم نمیشه تو همون دختر کوچولوی لپ صورتی روز اولی.  هل هلکم  میخوام از دوران بارداری و اولین سال زندگیت برات بنویسم من دو سال و نیم انتظار کشیدم تا اینکه خدا تو رو به ما داد روزی که فهمیدم تو رو باردارم بهترین روز زندگی من بود دوست داشتم یه جایی بودم که میتونستم فریادبزنم "خدایا شکرت من بالاخره مادر شدم منم میتونم یه جگر گوشه واسه خودم داشته باشم میخواستم خدا صدام رو بشنوه و بهش بگم خدایا از الان تا ابد این بچه رو به من ببخش ...
20 خرداد 1391
1